شعر،ادب، سیاست



بسم الله الرحمن الرحیم

فرمود خاتم پیامبران، رسول عقل و عشق و مهربانی،  رحمت واسعه ی جهانی:

حسین منی وانا من حسین.    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات.    

 

هیچ دستوری نداریم که در ایام شهادت ائمه هدی و حتی رسول خدا سوگواری کنیم تا اربعین،

 سوگواری تا اربعین و تشرف( پای پیاده ) به محضر سرور و سالار شهدای عاشورا با حزن و اندوه سنگین،

فقط مخصوص است برای حسین بن علی با هزار هزار سند، دلیل، تعیین و تبیین،

حسین ناخدای سریع ترین کشتی نجات است برای همه انسانها از اولین تا آخرین،

او اصل و اساس اسلام است و احیاگر این دین و آئین،

شهید و شاهد ویژه خداست در نظام احسن تکوین،

همه در سوک او عزادارند حتی عرشیان در اعلا علیین،

اندوهگین این مصیبت عظمی است خاتم المرسلین،

ائمه معصومین، پیامبران الهی، فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین،

اربعین، اربعین، اربعین و ما ادراک ما اربعین.

و یک هزار و سیصد و هشتاد سال است کافرین، مشرکین و منافقین،

که تغییر دادند از مدار اصلی خود دین و سنت رسول امین،

گرگهای نشسته در محراب که وارو پوشیدند لباس خلافت این دین،

و زشت کردند آداب زیبا و دلربای شرع مبین،

قرنهاست با تمام وجود و همت شیطانی خواستند خاموش کنند نور الهی آل طه و یاسین،

والله متم نوره ولو کره الکافرون.(الکافرین)،

بیش از دهها بار خراب کردند حرم امن عزیز پیامبر و آب بستند بر آن سرزمین،

کشاورزی کردند که محو و فراموش شود کربلا و آن مصیبت بسیار سهمگین،

دست و پا و سر بریدند از زائرین،

بانواع مکر و حیله سد راه شدند برای زائران سید مظلومین،

بنی امیه ها، بنی عباس ها، جهال و هوسرانان لشکر ستمکار خلفا و سلاطین،

سلفی ها، وهابی ها فرزندان نا مشروع خوارج و مرتدین،

انگلیسی ها، آمریکائی ها، بعثی ها، داعشی های خبیث کثیف و لعین،

جبهه تا دندان مسلح استکبار از این تجمع و راهپیمائی میلیونی نگران است و بسیار خشمگین،

می ترسد از آینده خود و نوکران خود، مترسک های پوشالی چوبین،

بایکوت و سکوت خبری است از این مراسم بزرگ در رسانه های دنیای مستکبرین،

دست در دست هم کور و کرهای بی آبرو منافقین و خائنیین،

و مردم در کشورهای اسلامی بویژه ایران و عراق ایثارگران ممتاز محرم و اربعین،

چه خوب و مهربان، باگذشت، صمیمی و شادند در این ایام حلال زاده های حزین،

محافل و مجالس عزای آل عبا می شود دار المومنین،

سوگواری است و غم و اندوه، اما همه امید بخش، شادی گستر وچون عسل شیرین،

پیاده روی می شود سرنوشت ساز، حیات بخش و دلنشین،

مردم مصمم و متحد، مثل کوه استوار و پولادین،

از هر رنگ و نژاد می شوند برادر و خُلق و خوها زیبا و بسیار نمکین،

اکرام و اطعام می شود فخر در همه شهرها و روستاها و مردم چادر نشین،

اربعین بی همتاست و ندارد جایگزین،

دولت ها و ملت ها باید بیاموزند، بندگی و رزمندگی را در این چهل روزه های مکرر تمرین،

امید بخش و منشا خیر است برای دنیای فقرا و مساکین،

سرمشقی برای آینده همه مستضعفین،

این رزمایش بزرگ، تبلیغات خوب و گسترده می طلبد با بهترین گروه ها برای تبیین و تدوین،

مستند، فیلم و عکس با جدیدترین لوازم و امکانات و کارگردان های پاک، باغیرت، باهوش و تیزبین،

شکارگران لحظه های ناب، معنویت های لبریز از شرف، عزت، همدلی و شکوه پر از تحسین،

 برنامه های گوناگون باید ساخت برای همه دنیا از این مراسم قهرمانانه و آینده ساز آتشین،

بهترین الگو و معیار است در استقامت و پایداری و صبر برای جبهه مومنین و مجاهدین،

بزرگان عقل و عرفان، فقه و اصول سر می سایند بر این آستان به یقین،

ریزه خوار خوان این بارگاهند پاکان، عالمان، شهدا و مخلصین،

بسیارند در این حرم اصحاب سیر و سلوک، عارفان چله نشین،

مسلمانان بویژه اقوام عرب باید خالصانه برگردند به مبارزات خود در میادین،

برگردند بدامان پاک عترت خیر المرسلین،

برگردند بقرآن و اهل بیت رسول خدا و امیر المومنین،

روح خدا گفت: هر مسلمان یک سطل آب می ریخت اسرائیل را آب می برد و آزاد می شد فلسطین،

چقدر بصیرت  ساز است سخنان خمینی کبیراین مرد الهی، خالص و انقلابی آهنین،

ای اعراب بس است حقارت و تشتت آراء و بردگی و توهین،

یک تکبیر دیگر برای سرنگونی حکام پوشالی پوچ، حقیر و متکبر خود بین،

حکام زبون، خائن، منافق، غربگرا، جاهل، دیوانه و بی دین،

ای اقوام عرب کو اسب و شمشیر و تیر و کمان و زوبین،

چرا نشسته اید!!؟  نخوابید، دشمن بیدار است و در کمین،

دنیا شده دار المجانین،

جهان اسلام پاره پاره و ضعیف و خونین،

دل آزادگان عالم پر از غم و غصه، اندوهگین،

جهّال بر مسند قدرت، حکام شکم باره ی بطین،

نفاق و جهالت در جایگاه تقنین،

شرم آور است اغلب قوانین،

آی مردم،    کل امرء بما کسب رهین،   الا اصحاب الیمین،     فی جنات یتسائلون عن المجرمین،  

ما سلککم فی سقر، قالوا لم نک من المصلین،     و لم نک نطعم المسکین،   و کنا نخوض مع الخائضین، 

 وکنا نکذب بیوم الدین،   حتی اتانا الیقین،    فما تنفعهم شفاعه الشافعین،   فمالهم عن التذکره معرضین،

بهوش بیایید ای آدمهای ظاهربین،

زود دیر می شود برای توابین،

این قرن، قرن غلبه حق است بر مستکبرین،

پیروزی با این اجتماع بزرگ حسینی، یقینا گشته قرین،

خواب نمانید در این روزهای واپسین،

آماده شوید برای انقلاب جهانی موعود آخرین،

باید نهضت حسینی تدریس شود در همه جا و برای همه سنین،

مکتب عقل و عشق و آزادگی عاشورا به ملت های خفته شود تلقین،

سخنرانان، وعاظ، مداحان و خبرنگاران بر شما هزار هزار آفرین،

بروید به آمریکا، اروپا، آفریقا، آسیا و هند و چین،

کشورهای خسته از بت های چوب و سنگ و برگشته از مارکس و لنین،

کشورهای سردرگم، افتاده بدامان دیوهای سرمایه دار مخملی رنگین،

و بگویید از انقلاب جهانی عاشورا و رازهای این پیاده روی بزرگ و مخلصانه مسلمین در اربعین،

بتورات و انجیل و زبور و قرآن سوگند آزادی و آزادگی فقط در همین راه است، همین،

فتح و ظفر نزدیک است ای مسلمین،   انا فتحنا لک فتحا مبین،

خدا، شدید القوی، شاهد، حکیم، حامی و ارحم الراحمین،

حسینی باشید و حسینی بمانید تا خدا یاری کند و هر روز شود نوروز و فروردین،

لعنت خدا بر کسانی که رزمندگی را از بندگی جدا کردند باسم دین و شرع و موازین،

زندگی شد، موسی بدین خود و عیسی بدین خود، آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نزنه، بدون رزمنده ها برای مهار و تضمین،

تفسیر براءی کردند آیات و احادیث پاک انسان ساز وزین،

زندگی، بندگی و رزمندگی، سه رکن اساسی است در ادیان الهی برای سلامت حیات در باورهای قوی از روز واپسین

سیاحه امتی الغزوه و الجهاد فرموده پیامبر ما سید المرسلین،

پیامبر صلح، رحمت، شادی و مهربانی برای همه مخلوقات رب العالمین،

شهادت دری است از درهای بهشت و مخصوص بنده های پاک، مجاهدین و مبارزین،

در هر دو سرا سعادتمندند همیشه رزمندگان و مدافعین،

بقیت السیف در برابر استکبار،منافقین و ملحدین،

چه قرآنی هستند بسیجی های مخلص ایران زمین،

پیروان روح خدا و سید علی ای حسینی، مرجع و مقتدای اهل یقین،

بهشت جایگاه بنده های مطیع و بی چون و چرا در پیروی از ولایت و امر و نهی شرع مبین.

وعده من و شما کنار حوض کوثر، انشاا حتما، حتما در بهشت برین. 

                  جاده نجف کربلا- رسول نوری صفا- پیاده روی اربعین 1398


از صفر تا بیست!

 

از صفر گرفته تا صد و بیست،

خوشبختی ما یکی دوتا نیست،

از دولت با غریبه محشور،

کار الکی، کشکی و ناجور،

اینترنت و بشقابای جهانی،

عهد و پیمونای زشت نهانی،

قبله شون شده پاپای قدیس،

هی سفر میرن لندن و پاریس،

رازش چیه دشمن درونین،

ماهواره چرا نمی پرونین،

بعضی مسؤلا خواب و خرابن،

بی علم و هنر، گیج و حبابن، 

عمدا انگاری کاراش خرابه،

پرسش میکنی و بی جوابه،

کینه میگیرن که بی سوادا،

شانتاژ میکنن تو انتقادا،

یکشنبه شد و ماهی گرفتن،

با شاه و فرح تو قبر جفتن،

فرهنگ و علوم اصله هرجا،

حتی تو جهان کفر رسوا،

ما مفتخر بعقل و علمیم،

در عشق و ادب سران سلمیم،

یعنی چه که 20 و30  بخوانیم،

ما ملت زنده ی جهانیم،

با سیرت اهل بیت هوشیم،

ما اهل جهاد و سخت کوشیم،

جان و دلمان بکربلا جفت،

قربان کسی که یا علی گفت،

فردوسی پاک و سعدی از ماست،

صدوق و مفید وحافظ از ماست،

ای دولت نا امید، هشدار،

دست از کلک و دروغ بردار،

بعضی وزرا که سد راهند،

خود مایه ی فتنه و گناهند،

در کاخ فرح چکار دارید،

پول چه کسی رو بر میدارید،

تقوا و یقین که خوردنی نیست،

ایمان وعمل که گفتننی نیست،

بس کن تبعیت از فرنگی،

با ملت خود نکن دورنگی،

گر عقل بشر ادب نگیرد،

در جنگل وحشتش بمیرد،

تاریخ ببین و عبرت آموز،

هر روز خداست روز نوروز،

حالا بنگر تو کار دانش،

بی کنگرها و صد همایش،

هر رشته که لازم و نیازه،

واجب برا ما مثل نمازه،

تعطیل شده بمیل واهی،

معلومه در آخرش سیاهی،

الغصه، بخون کمی درامم،

سرما شده مثل تو زکامم،

اونور خر لنگ خودروامون،

ایور زپلشک کارخونامون،

صنعتگرمون تو وام مونده،

سود بانکامون کمر شده،

بارون که باید بریزه رحمت،

میریزه گهی بشکل نقمت،

چون بعضی ماها و مسئولامون،

قهریم با دین و عهد و پیمون،

مستیم بمال و جاه و غافل،

برجام نخورده رفته باطل،

در رزقِ کسی اگر حرام است،

ابلیس شبا شریک جام است، 

صورت همگی شعار تقوا،

سیرت بنفاق، جود و ترسا،

شیخ قصه ها که لندنی شد،

عزت بتمام رفتنی شد،

از هر در اگر بیاد فرنگی،

با فتنه میاد نه توپ جنگی،

ورزش میکنی ولی اسیری،

اسکار میگیری ولی حقیری،

با شصتا میری برای برجام،

چون خدا نبود، گشته ناکام،

در پیروی ار صفا نباشه،

هر عهد شده بازم میپاشه،

بی اذن خدا برگ و بری نیست،

میراث خدا که خر خوری نیست،

تا دیر نگشته باز برگرد،

دنیا همه جا خرابه برگرد،

القصه شنو حکایت ما،

یارانه و سود بانکی ما،

با سود سهام، مست و شادیم،

خندان همه بر خر مرادیم،

یارانه که گشته معظل جیب،

نه قاعده ای نه نظم و ترتیب،

سنگینه زیاده تو جیبامون،

هم دایی. میگه و هم بابامون،

آب و برق و گاز بازم عمودی،

هی گرون میشه میره صعودی،

برجام و ظریف و خنده هاشون،

ایرانی نره تو دست و پاشون،

اون با همه شاده با تو اخمو،

این خاصیت فرنگه خالو،

برجام نگو چه چرب و شیرین.

چون پوشک بچه های سنگین،

تابوت روانچی و اوراقچی،

جز حرف نبوده سود، هیچی،

خندیدن و گفتن و شنفتن،

در هتل کبو چه خوب خفتن،

سماقو مکیده اید در دشت،

با حکم و دلار رفت و برگشت،

با اجنبیان تیز دندان،

حضرت ظریف، شاد و خندان،

هر چیز که گفته دشمن آنجا،

فی الفور سند شده است و امضا،

در سفره که گفت نعمت آید،

جز خواری و نکبتی نشاید،

بیست و سه تا صد روزه گذشته،

رونق نگرفته کار بسته،

صد روزه شعار انتخابات،

وای از تو پسر روز مکافات،

از بسکه دروغ در دروغه،

کار همه پوچ و بی فروغه،

ایران بخدا عسل زیاده،

مرد عمل و خطر زیاده،

گرخرس طمع نبود مسئول،

اشراف گری نخورد محصول،

سهم همه میرسید درهم،

بی حرف و حدیث ومنت وغم،

است زیاد، کو عدالت،

پیش چه کسی کنم حکایت،

بیماری و درد و جیب خالی،

بافنده مریض و مفت قالی،

دکتر که حکیم بود و رازی،

شغلش همه پاک و سرفرازی،

حالا شده تاجر وحریص است،

 باغات شمال صد قفیز است،

نعمت شمرد مریضی ما،

جراحی قلب و بینی ما،

هی میخورد و نمی شود سیر،

از بینی و غده و بواسیر،

وای از دل ریش باغداران،

دلالی و سود جیره خواران،

از هوا نگو که خیلی پاکه،

ابتکارمان دلش هلاکه،

در صد جلسه برای ریزگرد،

تصمیم گرفت، میزو ول کرد،

با بی هنر فراری از کار،

جز حرف نبود حاصل کار،

برخیز و برو بخانه ی خویش،

شویت شده از فراق دل ریش،

حالا بت زمانه بنگر،

گرگان جهان رئیس و سرور،

در باطن اگر دو دوزه بازی،

مکار و پلید و حقه بازی،

 

قبر تاریک است آقای رییس                     

کار هرگز ناید از لات و هبل                        

----

 

آه از پیــران پر مکر و دغـل               آکسفوردی های زشت و بی عمل

بی پدر های ی حزب باد                      در لباس صدق چرکی و دمل

اجنبی را می پرستند این گروه                    سست و بی تدبیر، ترسو از ازل

چهره ها زشت و عبوس و قمطریر                 بی حیا بی ریشه کج بین و حول

پیش دشمن شاد با ما تند و تیز                        مثل سرکه ضد شیرند و عسل

فردو را بستند و سیمان ریختند                              علم را سدند جهال بطل

تا ثــریا گفـت می تازد عجم                                نسل سلمانند بر بام قلل

هفته ای هش روز با هشتن کنار                حرف از عیش آمد و جنگ جمل

رفت و آمد هر چه طولانی شود                         با دلار است و مزایا صد بغل

روشن، رضایی ها یقین                         شــهریارانند بر بــام مــلل

ای خرفت پیر ای شاهی صفت                       حجتی داری شما بعد از اجل

قـــبر تاریک است آقای رییس                         کار هرگز ناید از لات و هبل

هان رجــایی کـو، بهشتی باهنر                      در شــباهت مرد، اما نه، بدل

بعد مرگ آیا شود تطــهیر کرد                       برد بوی تنــد از سـیر و بصل

باز هم جولان حق و باطل است                        باز هم تـــزویر ارباب نـحل

دوختید و پاره کردید ای سران                      رفت امــید و رفاه از ما حصل

دین و تقوا را فروخــیدند مفت                   یک بویینگ آمد هدیه زان دول

عــشق در برجــام نافـرجام شد                       گفت ناید از عدوتان جز ختل

رای من با تو که از روی هواست                        شاه بیــت ماجرا هست و مثل

حافظ و فردوسی و سعدی کجان                         تا بیان دارند ضعف این غزل

اتبــاع شــهوت و طـول امل                        ملتی را می کند سست و فشل

دل که مرد و شد جدا از رهبری                      زیر بار جــهل ماند چون گسل

ناقص ار خواهی نباشی حزب باد                     پیروی کن صادقین را کالجبل.


هو الجمیل

عبور مجنون از صف نمازگزاران

 

در جماعت عده‌ای رو به خدا

درصف استاده ولی دلها جدا

جسم ها چون دانه ی تسبیح جفت

لیک هر یک دل بجایی داده مفت

شیخ درحمد و ثنای ایزدی

فکر فرزند و عیال و نان بدی

دل  پریشان، جیب ها خالی ز زر

کی رسد یارب گشایش کی خبر

وعده خود میداد آری وارهی

حمد حق می بود و از معنا تهی

جمله مامومان پریشان تر از او

هر یکی حیرانی رازی مگو

قلب ها شان خواب اما در نماز

نه فرودی میبردشان نه فراز

ظاهرا در ذکر و تسبیح الاه

فکر اما کار دنیا، باغ و چاه

از میان جمع مجنون زد طریق

گوییا نفتند ایشان او حریق

در غضب گشتند راه چاره سد

غیضشان میداد رنج بی عدد

شد تمام این جمع را نقش صلا

یورش آوردند بر این بی حیا

کی فلان چون خر سر افکندی بزیر

ای پریشان حال مجنون، ای حقیر

مر تو کافر هستی ای بی دین چرا

رخنه کردی در صفوف پاک ها

در صلا بودیم و ذکر کردگار

ور نه می بستیم راهت نابکار

ناسزا پشت سرهم می شنید

نرمشی از هیچ کس مجنون ندید

گفت خشم جملگی تان بهر چیست

اینهمه فریاد و غوغا بهر کیست

من بلیلی بودم و اوصاف یار

با نماز و ذکرتان ما را چکار

من نه صف دیدم نه مردم در نماز

نه خدا دیدم نه بنده نه نیاز

جز بلیلی خاطرم هرگز نبود

غیر او نادیدنی هست و نبود

گر شما در ذکر بودید و صلا

میهمان بودید بر خوان خدا

روح وجسم و جانتان الله بود

یادتان در محضر آن شاه بود

من نمی دیدید  هرگز یک نظر

چشم و دل پیش خدا یا رهگذر

چشمتان بیرون بود از حمد حق

مثل طفلانید و ترس از دیو و بق

 جسمتان اینجا و دل جای دگر

نوبر است این عشق بی سود و ضرر

عشق یعمی و یصم از غیر اوست

مثل هو لا دیدن و هو گفتگوست

در نماز ار فکر نان و خوردنید

با عیال و وام و کسب و درهمید

باید استغفار، باید توبه کرد

نه عبادت هست نه جهد و نبرد

نه بفحشا خش زند نه منکری

نه بعزت میبرد نه سروری

اینهمه تزویر در ذکر و سجود

باور کس نیست، چه رب و دود

غیر خفت و خورد جانی ای عمو

مست باید از خمش در هر سبو

هان برو یکبار دیگر غسل کن

زیر و رو کن نفس را از بیخ و بن

عشقتان لفاظی است و زیرکی

در ریا هستید یاران بی شکی

سهو کردم لیک بی قصد و غرض

عاشقم صاف و زلال و بی مرض

هستیم لیلاست در عشق شکیب

نه کسی را حیله دادم نه فریب

عشق باید بنده را بینا و تیز

راه حق از چاه بنماید تمیز

عشق اگر عشق خداهست و یقین

جز خدا ناید بچشم تیز بین

مخلصین درعشق بازی صادقند

پیرو بی چون و چند و حاذقند

سر بفرمانند بر عهد قدیم

منتظر استاده بر خوان کریم

نه بتبدیل اند نه رای و نظر

مرد روز سخت هستند و خطر

باولای عشق باری زنده اند

هم جوان هم پیرشان رزمنده اند

بنده ی دنیاست ناقص، خام جفت

عاشق حق! و حریص خورد و خفت

عاشقان کی فربه ی خواب و خورند،

مست سیم و مست خشت و آجرند،

تا فدای میل خود، خواهی همه

گرگ مانی دیگران مثل رمه

میگریزد از غریب و آشنا

بی کس و تنها بمانی بینوا.

رسول نوری صفا- اصفهان98

 


بسم الله الرحمن الرحیم

فرمود خاتم پیامبران، رسول عقل و عشق و مهربانی،  رحمت واسعه ی جهانی:

حسین منی وانا من حسین.    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات.    

 

هیچ دستوری نداریم که در ایام شهادت ائمه هدی و حتی رسول خدا سوگواری کنیم تا اربعین،

 سوگواری تا اربعین و تشرف( پای پیاده ) به محضر سرور و سالار شهدای عاشورا با حزن و اندوه سنگین،

فقط مخصوص است برای حسین بن علی با هزار هزار سند، دلیل، تعیین و تبیین،

حسین ناخدای سریع ترین کشتی نجات است برای همه انسانها از اولین تا آخرین،

او اصل و اساس اسلام است و احیاگر این دین و آئین،

شهید و شاهد ویژه خداست در نظام احسن تکوین،

همه در سوک او عزادارند حتی عرشیان در اعلا علیین،

اندوهگین این مصیبت عظمی است خاتم المرسلین،

ائمه معصومین، پیامبران الهی، فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین،

اربعین، اربعین، اربعین و ما ادراک ما اربعین.

و یک هزار و سیصد و هشتاد سال است کافرین، مشرکین و منافقین،

که تغییر دادند از مدار اصلی خود دین و سنت رسول امین،

گرگهای نشسته در محراب که وارو پوشیدند لباس خلافت این دین،

و زشت کردند آداب زیبا و دلربای شرع مبین،

قرنهاست با تمام وجود و همت شیطانی خواستند خاموش کنند نور الهی آل طه و یاسین،

والله متم نوره ولو کره الکافرون.(الکافرین)،

بیش از دهها بار خراب کردند حرم امن عزیز پیامبر و آب بستند بر آن سرزمین،

کشاورزی کردند که محو و فراموش شود کربلا و آن مصیبت بسیار سهمگین،

دست و پا و سر بریدند از زائرین،

بانواع مکر و حیله سد راه شدند برای زائران سید مظلومین،

بنی امیه ها، بنی عباس ها، جهال و هوسرانان لشکر ستمکار خلفا و سلاطین،

سلفی ها، وهابی ها فرزندان نا مشروع خوارج و مرتدین،

انگلیسی ها، آمریکائی ها، بعثی ها، داعشی های خبیث کثیف و لعین،

جبهه تا دندان مسلح استکبار از این تجمع و راهپیمائی میلیونی نگران است و بسیار خشمگین،

می ترسد از آینده خود و نوکران خود، مترسک های پوشالی چوبین،

بایکوت و سکوت خبری است از این مراسم بزرگ در رسانه های دنیای مستکبرین،

دست در دست هم کور و کرهای بی آبرو منافقین و خائنیین،

و مردم در کشورهای اسلامی بویژه ایران و عراق ایثارگران ممتاز محرم و اربعین،

چه خوب و مهربان، باگذشت، صمیمی و شادند در این ایام حلال زاده های حزین،

محافل و مجالس عزای آل عبا می شود دار المومنین،

سوگواری است و غم و اندوه، اما همه امید بخش، شادی گستر وچون عسل شیرین،

پیاده روی می شود سرنوشت ساز، حیات بخش و دلنشین،

مردم مصمم و متحد، مثل کوه استوار و پولادین،

از هر رنگ و نژاد می شوند برادر و خُلق و خوها زیبا و بسیار نمکین،

اکرام و اطعام می شود فخر در همه شهرها و روستاها و مردم چادر نشین،

اربعین بی همتاست و ندارد جایگزین،

دولت ها و ملت ها باید بیاموزند، بندگی و رزمندگی را در این چهل روزه های مکرر تمرین،

امید بخش و منشا خیر است برای دنیای فقرا و مساکین،

سرمشقی برای آینده همه مستضعفین،

این رزمایش بزرگ، تبلیغات خوب و گسترده می طلبد با بهترین گروه ها برای تبیین و تدوین،

مستند، فیلم و عکس با جدیدترین لوازم و امکانات و کارگردان های پاک، باغیرت، باهوش و تیزبین،

شکارگران لحظه های ناب، معنویت های لبریز از شرف، عزت، همدلی و شکوه پر از تحسین،

 برنامه های گوناگون باید ساخت برای همه دنیا از این مراسم قهرمانانه و آینده ساز آتشین،

بهترین الگو و معیار است در استقامت و پایداری و صبر برای جبهه مومنین و مجاهدین،

بزرگان عقل و عرفان، فقه و اصول سر می سایند بر این آستان به یقین،

ریزه خوار خوان این بارگاهند پاکان، عالمان، شهدا و مخلصین،

بسیارند در این حرم اصحاب سیر و سلوک، عارفان چله نشین،

مسلمانان بویژه اقوام عرب باید خالصانه برگردند به مبارزات خود در میادین،

برگردند بدامان پاک عترت خیر المرسلین،

برگردند بقرآن و اهل بیت رسول خدا و امیر المومنین،

روح خدا گفت: هر مسلمان یک سطل آب می ریخت اسرائیل را آب می برد و آزاد می شد فلسطین،

چقدر بصیرت  ساز است سخنان خمینی کبیراین مرد الهی، خالص و انقلابی آهنین،

ای اعراب بس است حقارت و تشتت آراء و بردگی و توهین،

یک تکبیر دیگر برای سرنگونی حکام پوشالی پوچ، حقیر و متکبر خود بین،

حکام زبون، خائن، منافق، غربگرا، جاهل، دیوانه و بی دین،

ای اقوام عرب کو اسب و شمشیر و تیر و کمان و زوبین،

چرا نشسته اید!!؟  نخوابید، دشمن بیدار است و در کمین،

دنیا شده دار المجانین،

جهان اسلام پاره پاره و ضعیف و خونین،

دل آزادگان عالم پر از غم و غصه، اندوهگین،

جهّال بر مسند قدرت، حکام شکم باره ی بطین،

نفاق و جهالت در جایگاه تقنین،

شرم آور است اغلب قوانین،

آی مردم،    کل امرء بما کسب رهین،   الا اصحاب الیمین،     فی جنات یتسائلون عن المجرمین،  

ما سلککم فی سقر، قالوا لم نک من المصلین،     و لم نک نطعم المسکین،   و کنا نخوض مع الخائضین، 

 وکنا نکذب بیوم الدین،   حتی اتانا الیقین،    فما تنفعهم شفاعه الشافعین،   فمالهم عن التذکره معرضین،

بهوش بیایید ای آدمهای ظاهربین،

زود دیر می شود برای توابین،

این قرن، قرن غلبه حق است بر مستکبرین،

پیروزی با این اجتماع بزرگ حسینی، یقینا گشته قرین،

خواب نمانید در این روزهای واپسین،

آماده شوید برای انقلاب جهانی موعود آخرین،

باید نهضت حسینی تدریس شود در همه جا و برای همه سنین،

مکتب عقل و عشق و آزادگی عاشورا به ملت های خفته شود تلقین،

سخنرانان، وعاظ، مداحان و خبرنگاران بر شما هزار هزار آفرین،

بروید به آمریکا، اروپا، آفریقا، آسیا و هند و چین،

کشورهای خسته از بت های چوب و سنگ و برگشته از مارکس و لنین،

کشورهای سردرگم، افتاده بدامان دیوهای سرمایه دار مخملی رنگین،

و بگویید از انقلاب جهانی عاشورا و رازهای این پیاده روی بزرگ و مخلصانه مسلمین در اربعین،

بتورات و انجیل و زبور و قرآن سوگند آزادی و آزادگی فقط در همین راه است، همین،

فتح و ظفر نزدیک است ای مسلمین،   انا فتحنا لک فتحا مبین،

خدا، شدید القوی، شاهد، حکیم، حامی و ارحم الراحمین،

حسینی باشید و حسینی بمانید تا خدا یاری کند و هر روز شود نوروز و فروردین،

لعنت خدا بر کسانی که رزمندگی را از بندگی جدا کردند باسم دین و شرع و موازین،

زندگی شد، موسی بدین خود و عیسی بدین خود، آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نزنه، بدون رزمنده ها برای مهار و تضمین،

تفسیر براءی کردند آیات و احادیث پاک انسان ساز وزین،

زندگی، بندگی و رزمندگی، سه رکن اساسی است در ادیان الهی برای سلامت حیات در باورهای قوی از روز واپسین

سیاحه امتی الغزوه و الجهاد فرموده پیامبر ما سید المرسلین،

پیامبر صلح، رحمت، شادی و مهربانی برای همه مخلوقات رب العالمین،

شهادت دری است از درهای بهشت و مخصوص بنده های پاک، مجاهدین و مبارزین،

در هر دو سرا سعادتمندند همیشه رزمندگان و مدافعین،

بقیت السیف در برابر استکبار،منافقین و ملحدین،

چه قرآنی هستند بسیجی های مخلص ایران زمین،

پیروان روح خدا و سید علی ای حسینی، مرجع و مقتدای اهل یقین،

بهشت جایگاه بنده های مطیع و بی چون و چرا در پیروی از ولایت و امر و نهی شرع مبین.

وعده من و شما کنار حوض کوثر، انشاا حتما، حتما در بهشت برین. 

                  جاده نجف کربلا- رسول نوری صفا- پیاده روی اربعین 1398


از صفر تا بیست!

 

از صفر گرفته تا صد و بیست،

خوشبختی ما یکی دوتا نیست،

از دولت با غریبه محشور،

کار الکی، کشکی و ناجور،

اینترنت و بشقابای جهانی،

عهد و پیمونای زشت نهانی،

قبله شون شده پاپای قدیس،

هی سفر میرن لندن و پاریس،

رازش چیه دشمن درونین،

ماهواره چرا نمی پرونین،

بعضی مسؤلا خواب و خرابن،

بی علم و هنر، گیج و حبابن، 

عمدا انگاری کاراش خرابه،

پرسش میکنی و بی جوابه،

کینه میگیرن که بی سوادا،

شانتاژ میکنن تو انتقادا،

یکشنبه شد و ماهی گرفتن،

با شاه و فرح تو قبر جفتن،

فرهنگ و علوم اصله هرجا،

حتی تو جهان کفر رسوا،

ما مفتخر بعقل و علمیم،

در عشق و ادب سران سلمیم،

یعنی چه که 20 و30  بخوانیم،

ما ملت زنده ی جهانیم،

با سیرت اهل بیت هوشیم،

ما اهل جهاد و سخت کوشیم،

جان و دلمان بکربلا جفت،

قربان کسی که یا علی گفت،

فردوسی پاک و سعدی از ماست،

صدوق و مفید وحافظ از ماست،

ای دولت نا امید، هشدار،

دست از کلک و دروغ بردار،

بعضی وزرا که سد راهند،

خود مایه ی فتنه و گناهند،

در کاخ فرح چکار دارید،

پول چه کسی رو بر میدارید،

تقوا و یقین که خوردنی نیست،

ایمان وعمل که گفتننی نیست،

بس کن تبعیت از فرنگی،

با ملت خود نکن دورنگی،

گر عقل بشر ادب نگیرد،

در جنگل وحشتش بمیرد،

تاریخ ببین و عبرت آموز،

هر روز خداست روز نوروز،

حالا بنگر تو کار دانش،

بی کنگرها و صد همایش،

هر رشته که لازم و نیازه،

واجب برا ما مثل نمازه،

تعطیل شده بمیل واهی،

معلومه در آخرش سیاهی،

الغصه، بخون کمی درامم،

سرما شده مثل تو زکامم،

اونور خر لنگ خودروامون،

ایور زپلشک کارخونامون،

صنعتگرمون تو وام مونده،

سود بانکامون کمر شده،

بارون که باید بریزه رحمت،

میریزه گهی بشکل نقمت،

چون بعضی ماها و مسئولامون،

قهریم با دین و عهد و پیمون،

مستیم بمال و جاه و غافل،

برجام نخورده رفته باطل،

در رزقِ کسی اگر حرام است،

ابلیس شبا شریک جام است، 

صورت همگی شعار تقوا،

سیرت بنفاق، جود و ترسا،

شیخ قصه ها که لندنی شد،

عزت بتمام رفتنی شد،

از هر در اگر بیاد فرنگی،

با فتنه میاد نه توپ جنگی،

ورزش میکنی ولی اسیری،

اسکار میگیری ولی حقیری،

با شصتا میری برای برجام،

چون خدا نبود، گشته ناکام،

در پیروی ار صفا نباشه،

هر عهد شده بازم میپاشه،

بی اذن خدا برگ و بری نیست،

میراث خدا که خر خوری نیست،

تا دیر نگشته باز برگرد،

دنیا همه جا خرابه برگرد،

القصه شنو حکایت ما،

یارانه و سود بانکی ما،

با سود سهام، مست و شادیم،

خندان همه بر خر مرادیم،

یارانه که گشته معظل جیب،

نه قاعده ای نه نظم و ترتیب،

سنگینه زیاده تو جیبامون،

هم دایی. میگه و هم بابامون،

آب و برق و گاز بازم عمودی،

هی گرون میشه میره صعودی،

برجام و ظریف و خنده هاشون،

ایرانی نره تو دست و پاشون،

اون با همه شاده با تو اخمو،

این خاصیت فرنگه خالو،

برجام نگو چه چرب و شیرین.

چون پوشک بچه های سنگین،

تابوت روانچی و اوراقچی،

جز حرف نبوده سود، هیچی،

خندیدن و گفتن و شنفتن،

در هتل کبو چه خوب خفتن،

سماقو مکیده اید در دشت،

با حکم و دلار رفت و برگشت،

با اجنبیان تیز دندان،

حضرت ظریف، شاد و خندان،

هر چیز که گفته دشمن آنجا،

فی الفور سند شده است و امضا،

در سفره که گفت نعمت آید،

جز خواری و نکبتی نشاید،

بیست و سه تا صد روزه گذشته،

رونق نگرفته کار بسته،

صد روزه شعار انتخابات،

وای از تو پسر روز مکافات،

از بسکه دروغ در دروغه،

کار همه پوچ و بی فروغه،

ایران بخدا عسل زیاده،

مرد عمل و خطر زیاده،

گرخرس طمع نبود مسئول،

اشراف گری نخورد محصول،

سهم همه میرسید درهم،

بی حرف و حدیث ومنت وغم،

است زیاد، کو عدالت،

پیش چه کسی کنم حکایت،

بیماری و درد و جیب خالی،

بافنده مریض و مفت قالی،

دکتر که حکیم بود و رازی،

شغلش همه پاک و سرفرازی،

حالا شده تاجر وحریص است،

 باغات شمال صد قفیز است،

نعمت شمرد مریضی ما،

جراحی قلب و بینی ما،

هی میخورد و نمی شود سیر،

از بینی و غده و بواسیر،

وای از دل ریش باغداران،

دلالی و سود جیره خواران،

از هوا نگو که خیلی پاکه،

ابتکارمان دلش هلاکه،

در صد جلسه برای ریزگرد،

تصمیم گرفت، میزو ول کرد،

با بی هنر فراری از کار،

جز حرف نبود حاصل کار،

برخیز و برو بخانه ی خویش،

شویت شده از فراق دل ریش،

حالا بت زمانه بنگر،

گرگان جهان رئیس و سرور،

در باطن اگر دو دوزه بازی،

مکار و پلید و حقه بازی،

هو الجمیل

عبور مجنون از صف نمازگزاران

 

در جماعت عده‌ای رو به خدا

درصف استاده ولی دلها جدا

جسم ها چون دانه ی تسبیح جفت

لیک هر یک دل بجایی داده مفت

شیخ درحمد و ثنای ایزدی

فکر فرزند و عیال و نان بدی

دل  پریشان، جیب ها خالی ز زر

کی رسد یارب گشایش کی خبر

وعده خود میداد آری وارهی

حمد حق می بود و از معنا تهی

جمله مامومان پریشان تر از او

هر یکی حیرانی رازی مگو

قلب ها شان خواب اما در نماز

نه فرودی میبردشان نه فراز

ظاهرا در ذکر و تسبیح الاه

فکر اما کار دنیا، باغ و چاه

از میان جمع مجنون زد طریق

گوییا نفتند ایشان او حریق

در غضب گشتند راه چاره سد

غیضشان میداد رنج بی عدد

شد تمام این جمع را نقش صلا

یورش آوردند بر این بی حیا

کی فلان چون خر سر افکندی بزیر

ای پریشان حال مجنون، ای حقیر

مر تو کافر هستی ای بی دین چرا

رخنه کردی در صفوف پاک ها

در صلا بودیم و ذکر کردگار

ور نه می بستیم راهت نابکار

ناسزا پشت سرهم می شنید

نرمشی از هیچ کس مجنون ندید

گفت خشم جملگی تان بهر چیست

اینهمه فریاد و غوغا بهر کیست

من بلیلی بودم و اوصاف یار

با نماز و ذکرتان ما را چکار

من نه صف دیدم نه مردم در نماز

نه خدا دیدم نه بنده نه نیاز

جز بلیلی خاطرم هرگز نبود

غیر او نادیدنی هست و نبود

گر شما در ذکر بودید و صلا

میهمان بودید بر خوان خدا

روح وجسم و جانتان الله بود

یادتان در محضر آن شاه بود

من نمی دیدید  هرگز یک نظر

چشم و دل پیش خدا یا رهگذر

چشمتان بیرون بود از حمد حق

مثل طفلانید و ترس از دیو و بق

 جسمتان اینجا و دل جای دگر

نوبر است این عشق بی سود و ضرر

عشق یعمی و یصم از غیر اوست

مثل هو لا دیدن و هو گفتگوست

در نماز ار فکر نان و خوردنید

با عیال و وام و کسب و درهمید

باید استغفار، باید توبه کرد

نه عبادت هست نه جهد و نبرد

نه بفحشا خش زند نه منکری

نه بعزت میبرد نه سروری

اینهمه تزویر در ذکر و سجود

باور کس نیست، چه رب و دود

غیر خفت و خورد جانی ای عمو

مست باید از خمش در هر سبو

هان برو یکبار دیگر غسل کن

زیر و رو کن نفس را از بیخ و بن

عشقتان لفاظی است و زیرکی

در ریا هستید یاران بی شکی

سهو کردم لیک بی قصد و غرض

عاشقم صاف و زلال و بی مرض

هستیم لیلاست در عشق شکیب

نه کسی را حیله دادم نه فریب

عشق باید بنده را بینا و تیز

راه حق از چاه بنماید تمیز

عشق اگر عشق خداهست و یقین

جز خدا ناید بچشم تیز بین

مخلصین درعشق بازی صادقند

پیرو بی چون و چند و حاذقند

سر بفرمانند بر عهد قدیم

منتظر استاده بر خوان کریم

نه بتبدیل اند نه رای و نظر

مرد روز سخت هستند و خطر

باولای عشق باری زنده اند

هم جوان هم پیرشان رزمنده اند

بنده ی دنیاست ناقص، خام جفت

عاشق حق! و حریص خورد و خفت

عاشقان کی فربه ی خواب و خورند،

مست سیم و مست خشت و آجرند،

تا فدای میل خود، خواهی همه

گرگ مانی دیگران مثل رمه

میگریزد از غریب و آشنا

بی کس و تنها بمانی بینوا.

 


یا علام الغیوب

نیم ایران رفت مفت!!

 

غیرت و تقوا ندارد هر حریف،

زهر دارد گاه لبخند ظریف،

عشق با دوز و دغل همراه نیست،

آن یکی پاک است و آن دیگر سخیف،

با سندها نیم ایران رفت مفت،

در خیانتهای یاران ضعیف،

پاک و خالص بود باید وقت شور،

نه بظاهر شاد و در باطن مخیف،

هم تخصص هم تعهد شرط دان،

با خدا پیمان کن و یار عفیف،

هر تلاش و انتخابی خوب نیست،

هان ندیدی ظلم یاران سقیف،

شرم دارد کار ان پیر،

دور از مایند و با دشمن لفیف،

ما بعشق و علم وایمان شهره ایم،

شان ما فرمود آن یار حنیف،

بهر ما بستند قانون ستم،

هرزه های شوم دامان کثیف،

وه چه خوش فرمود آن یار قدیم،

آشنا برده است اسرار لطیف،

عرق دینی هیچ ملی هم نه ای،

قافیت چون باختی دادی ردیف،

فصل خوبی بود بین عقل و عشق،

با خیانت گشت ایام خریف،

ای دو صد نفرین و لعن کارساز،

بر ت بازی شاه و ظریف،

حرف حق تلخ است در هر امتی،

جز زمان عدل مردان شریف،

با من و تو گفت پیغمبر مدام،

نیست جای امن و آسایش مضیف،

رسول نوری صفا _اصفهان

 


هو الجمیل

سردار دلها و انتقام الهی.

 

چرا غم بعد هر شادی بسیار،

*****

شهادت کرد ملت را هم آوا،

نفاق خانه زادی گشت رسوا،

همه یکرنگ و یکدل یک صدایی،

باستقبال سردار خدایی،

چه سنگینند گاهی اتفاقات،

نمود عشق از کنج خرابات،

حقیقت گاه مانند شب تار،

پر از تشویش تلخ است و تب زار،

در این هنگامه عقل از کار مانده،

بماند بر سر الطاف خوانده،

اساس و علت آشوب و حرمان،

اروپا و ترامپ زشت و شیطان،

نفاق بی حیای داخلی مست،

مسیر بردگی شان پوچ، بن بست،

غلامان دلار و حرص برجام،

اروپا رفته های زشت بدنام،

چه تبلیغات مفتی راه انداخت،

غلام هرزه بر ایمان ما تاخت،

برند زشت داخل در تکاپو،

تو مو می بینی و من پیچش مو،

خدای مهر گستر حکمتش چیست؟

خطاب این نمایش عبرت کیست؟

شب تنبیه دشمن ملتی شاد،

خدا خندید و دید و غم فرستاد،

چه حکمت بود در این حکم غمبار،

چرا غم بعد هر شادی بسیار،

بدا می ساختی یا رب در آنشب،

شریک کرده بودی بوسه و لب،

قضا را می زدی تغییر و تبدیل،

سلامت بود و عیش رزم تکمیل،

تو دیدی ذلت و خواری دشمن،

نفاق آشفته در بازار میهن،

تو دیدی کور و کر از سیلی ما،

عدوی کینه توز خانه ی ما،

ستون پنجم دشمن در آشوب،

خود و اربابشان خوار و لگد گوب،

تو دیدی وحدت رو به فزونی،

زدی حکمی ز نو با آزمونی،

دوباره امتحان، غربال، ریزش،

پسند تو نشد اقبال و خیزش،

اگر تغییر ما خالص نباشد،

پس از شکی و تردیدی بپاشد،

بصیرت عمق می خواهد نه احساس،

دل پاک فهیمی، مثل عباس،

هواپیمای اکراینی که افتاد،

بدست یاوه گویان داد، فریاد،

شب تاریک رزم و شور و بلوا،

چرا یک شب نشد پرواز ملغی،

اگر از برج هر سایتی خبر داشت،

نه شک بود و نه او را موشک انگاشت،

چرا موشک مگر از قبل می سوخت،

مگر پاپوش، دشمن، باز میدوخت،

ببین روباه همفر ساز صد رنگ،

هزاران حیله دارد موسم جنگ،

من این هشدار دادم ای برادر،

برو با زیرکی در کار بنگر،

در این دنیای وانفسای امواج،

تواضع با صداقت گفته ای حاج،

خدایت با شهیدان دارد،

صداقت غیر از این اجری ندارد،

دلم می خواست من هم با شهیدان،

شوم در محضر پاکی غزلخوان،

رسول نوری صفا _ اصفهان 98


یا جبار

خیانت

الا ای شیخ، ترسایی دورنگی،

توهم کرده ای پاک و زرنگی،

همه دیدند کیف انگلیسی،

تو ترسویی، حقیری، کاسه لیسی،

تو صادق نیستی با مردم پاک،

تو خادم نیستی با سینه ی چاک،

دروغ و مکرهاتان نخ نما شد،

خیانت در امانت شد، جفا شد،

مشاورهات جاهل های کورند،

زعشق و عقل سالم دور دورند،

تو گفتی بعد یکصد روز خدمت،

پر از شادی کنم در سفره نعمت،

و بیست و پنج تا صد روز طی شد،

و حال مردم از این نسخه قی شد،

شعاری بود هر حرفی که گفتی،

نصیحت های یاران ناشنفتی،

و کردی آنچه دشمن خواست با ما،

تو کردی کیش و مات صنعت. ما،

تو سیمان ریختی در آب سنگین،

خیانت بود این پیمان ننگین،

تو فردو بسته ای دربهت و حیرت،

تو خندیدی بشیطان با چه قیمت،

سفر لازم نبود و خرج بسیار،

که با هش تن شوی دلداده و یار،

پس از سی ماه ماموریت وحرف،

و سیمان هدیه شد از  دولت حرف،

چه زیبا علم را یاری تو کردی!!

تو با دانش پژوهان در نبردی!

صنایع را کویری کرد کوشت،

فقط در وام خودرو رفت هوشت،

و خودرو ساز بنجل شاد گشته،

بخوان آمار مجروحان و کشته،

نجابت گفت صد بار اشتباه است،

ت ها، روابط ها تباه است،

نشد عبرت شما را پند یاران،

نمکدان را شکستید ای سواران،

شما در جمع مردم قول دادید،

که خدمتکار صادق در بلادید،

ولی نان و نواتان شد نجومی،

زبان نرمتان هم شد هجومی،

شما با منتقد چاقو پنیرید،

تو گفتی بی سوادید و بمیرید،

زمان سر آمد و طی شد ریاست،

سیاهی ماند در اذهان ملت،

تو پنداری دوباره رای آری،

کشی از گرده مردم سواری،

زهی باطل خیال خام داری،

برو لندن فریدون جانثاری،

فلانی* گفت یک پیمان نکبت،

یکی ملا نکرد امضا بذلت،

تو امضا کرده ای دراولین بار،

تعهد نامه ای پر ذلت و عار،

من از بیگانگان هرگز ننالم،

که باید از تو بنالم،

خدا را وانهادی وای صد وای،

نماند این ریاست پای برجای،

چه خواهی کرد با پیک اجل هان،

توانی مرگ را از خویش بنشان،

اگر پاکی جوی در کارتان بود،

نه سعد آباد و شمران جایتان بود،

چو خُلق شاهی و کاخی گرفتید،

زمردم دور و از حق در شگفتید،

اجل حتی درون آب در کاخ،

بگیرد جان بدخواهان گستاخ،

که با آل علی هر کس در افتاد،

یقینا ریشه اش خشک و ور افتاد،

خدا قاضی وشاهد هست هرجا،

و در سر و علن فرمود تقوا،

اگر با ما کجی، با دشمنان شاد،

نخوردی از حلال رزق، استاد!!

خوارج سیرتند و ظاهرا یار،

شبیه مرد اما گرگ و کفتار،

چرا ناقص زبان تیز داری،

طناب دار حلق آویز داری،

دوباره ذوالفقاری کن مهیا،

جمل با فتنه در راه است برپا.

رسول نوری صفا- اصفهان

*فلانی( دکتر شریعتی)


 

هو الجمیل

الهی کارم نوشتن است، بحث و قیل و قال‌،

زلال می نویسم، آمیخته به عشق و لطایف از درک و خیال،

رنج، گنج خرد ورزی و مهر است، راحتی یک امر محال،

نوشتن عادت است و اقتباس سیرة حلال حلال،

پاکان کم نیستند با نوشته‌های خوب و زلال،

من در وادی قلم کوچکتر از سیاهی خال،

غم میهمان دل است و خانه پر از ملال،

و شکر که نیستم از اصحاب شمال،

همه چیز در معرض فنا، و رو به زوال،

فطرتها دستخوش هزار قواعد و هزار اعلال،

علم هم اسیر هوی، عقلها در چپاول و قتال،

شیطان مجاور و دوست در همه حال،

کفر و نفاق در کمین، شب و روز به اخلال،

شک کشت می کند در نیت‌ها و اعمال،

مردود در میدان مسئولیت فراوان، هم در طبقه نساء، هم رجال،

هوسرانی فراگیر،تفرقه‌آراء دل گیر و احزاب پر از اضلال،

الها در این آشفته بازار رنگ و ریا، فتنه و مریضی احوال،

ما را مطیع ولایت بدار وپاکیزه در افضل الاعمال، 

خودت هدایت کن، ای عزیز مقتدر ، ای همه کمال و جمال.

رسول نوری صفا- اصفهان


                         هو الجمیل

 

عقل داد و عشق داد و گفت رو

درس استاد است اسباب سمو

هر چه آوردیم بهر رشد توست

اندکی اخلاص میجو قدر جو

انبیا و اولیا فرمانبرند

هیچ کس آدم نشد جانا یهو

گر بود توفیق با رزق حلال

می کند اخلاص و جهد ما نمو

ما بقدر وسع جولان خواستیم

سیر هرگز نیست انسان از علو

از خطای دیگران عبرت بگیر

غیر راه صادقان هرگز مرو

سعی در کم خفتن و خوردن بساز

اندرون خالی کن از مرغ و پلو

خود به کمتر از بهشت حق مده

روز و شب پرواز کن رو به جلو

حق تو را می خواند و ابلیس هم

اختیار توست این یا آن شنو

عمر کوتاه و سرا تنگ و حقیر

آنکه اینجا مست ماند از آب جو

می توان عاشق شد از قلب سلیم

شورشی انداخت بالا نو به نو

با ولایش شهر حکمت را گرفت

یا زنی در سایه با دشمن دپو

کشته های شک و شبهه نیست کم

سد راه عقل و عشق ای جان مشو

چون خرد کشتیم و غالب شد هوا

شاد شد ابلیس از کشت و درو

ناقص ار خواهی نباشی حزب باد

عقل بر میدار و چون عاشق بدو.

نوری صفا-  14 خرداد مشهد مقدس


هو الجمیل

فرمان خرد

 

حق بآدم گفت اسرار مگو

در حسادت بود ابلیس عدو

نقشه در اغفال آدم می کشید

این ی کار مکار دو رو

فتنه کرد و مکر در جهدی بزرگ

خدعه اش گل کرد و شد آدم فرو

آدمی افتاد از شان سترگ

باختیار خویش از راه گلو

حیف از ارزش بیفتد آدمی

بدتر از دیو و دد و خاک و خدو

خیر و شر و عقل و جهل و اختیار

می توان آدم بمانی یا خرو

یعنی ای فرزند آدم الحذر

کبر و شرک و کینه ی جانان مجو

گر بهشت حق طلب داری بدان

عقل و عشق از آل دارد آبرو

آل احمد نزد حق محبوب و بس

عقل می گوید که از ایشان سلوا

حکم ما اینست با کرار باش

پیروی کن همچو سلمان ای عمو

هر که آدم شد بفرمان خرد

مثل حر بینا شد و خورد از سبو

می دهندش اذن مشق عاشقی

تا دهد خون جگر در راه او

سعی او مشکور واجرش بی حساب

می شود دیروز و امروزش رفو

ناقص ار خواهی رضای کردگار

سر بده مستانه چون چاقو لبو.

                   15 خرداد 97 مشهد مقدس

 


باز هم خوابند آ

باز هم خوابند آیا عام و خاص،

می کند تاثیر مکر عمرو عاص،

می شوند آیا وکیلان زر خرید،

مردم آزاده آیا نا امید،

فتنه‌ها تکرار می گردد مدام،

استخاره، می کنند آیا عوام،

عقل ها سستند در آرای خود،

می پرد از خندق آیا عبدود،

زور و زر آلوده می سازد مرام،

می خرد سردارها راپول شام،

اهل و مال و جان بهانه می شود،

بی وفایی ها ترانه می شود،

باز هم تنهاست آیا رهبری،

شادی جهال و پست و سروری،

میشود تکرار شمشیر و شتر،

دختران هند با چرخ و موتور،

رأی ها با عقل و تدبیرند و ناب،

یا بعشق پول هستند و کباب،

میشود آیا خدایی رأی داد،

پاکها را بر سر مسند نشاند،

مجریان پاک و دانا و جوان،

جای پیران حریص بد زبان،

شور و شوقی داد بحران وجود،

با صداقت نا امیدی را زدود،

گل کند از خنده روی مردمان،

کل محرومان عالم شادمان،

جبهه ی سالوس صد رنگ نفاق،

بگسلد از ریشه با این اتفاق،

ای خدا ما را تو یاری کن مدام،

باز گردد چون بهشتی در قیام.

نوری صفا- 98


یاغفور

رمضان آمد ومن خواب شدم

پیش چشمان تو من آب شدم

چقدر سخت شده ذکر و دعا

طاعتی نیست نه ظاهر نه خفا

عقل و تن دشمن جانند و بقا

می شود گفت که قهرند و جدا

عزم و همت صرف شد در بی غمی

چشم خشک است نه اشکی نه نمی

نه دلی مانده نه آهی نه یقین

وای بر پیری و ابلیس لعین

چقدر نفس ضعیف است و عجول

خاطرم سخت مریض است و ملول

گفتم امسال که قدر آمد و صوم

خویش در یابم از این غفلت و نوم

لیک خواب است همه خواب و خیال

من کجا طاقت این رنج و ملال

با رب این بنده بی مهر و صفا

عفو کن بر مهر اصحاب کسا

تو مرا می بخش بر مهر بتول

سیدی مولای اکرم بالقبول

رسول نوری صفا


 

آدم های ماه

 

آفتاب عمرتان پر نور باد

خاطر چون ماهتان مسرور باد

شاد مثل ابر بارانی شوید

غصه ها از خانه هاتان دور باد

سفره اطعامتان پر از غذا

همت و اخلاصتان پر شور باد

کسب و کار و زندگی تان از حلال

سمبه تقوایتان پر زور باد

عقل و عشق واقعی همراهتان

سینه بیدارتان چون طور باد

گاه گاهی فکر مسکینان کنید

کارتان پیش خدا ماجور باد

با یتیمان مهربان تر سر کنید

آیه قرآنی و دستور باد

پر خوری پیری و بیماری شود

کم بخور هر چند مفت و سور باد

راست میگو دائم ای نیکو سرشت

روز م راستگو مغفور باد

یاد حق کن هر کجا و هر که ای

گفت غافل وصله ناجور باد

با زبان خوش بمردم گو سخن

مرد، زن، یا کوچک و مامور باد

شاد با اهل و عیال خویش باش

در غنا و فقر مهرت جور باد

لطف کن همسایه آزاری مکن

خلق بد پیش خدا منفور باد.

نوری صفا-بهمن 98


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها